هوا تنگ است
بیرون است روحم
به پا جفتی خسته پاپوش
به زانوها رمق نیست
و دستانی که تاب و نای دلگرمی به تن حتی ندارد.
تن روحم چه تنهاست
صدا موقوف!
فقط اینجا مگر گاهی
یواشی
نم نمک در جاده رفتن
هوا تنگ است
تنگ تنگ
نفس با فاصله هرلحظه در جنگ
تن روحم چه بیروح است!
انگاری
ز تن
باری
سفر کردست.
آهوی مشکین