صبح از پنجره می دمد و
و عنکبوت کوچک امیدوار
در لابه لای شاخه های کنار پنجره
آرام آرام لانه می سازد
بی آنکه بداند چشمهایی می نگردش
هستی اش را در هندسه عظیم نقش می زند
و بعد آن حشرات کوچک نگونبخت
بی آنکه بخواهند آخرین لحظات زندگی خودرا
با تمام وجودشان تار می نوازند