سلام به تمام بی وفایانی که تنهایی براشان ناله ای نیست
این مطلب رو بیشتر برای دوستی نوشتم من هیچوقت تو وبلاگم برای کسی چیزی ننوشتم ولی اینبار دلم خواست تنهایی یک تنها را حس کرده باشم امیدوارم بخواند
تعبیر ثانیه هایی که می رود
آری نگاه مانده به راه من است و تو
بیراه می رود
این ثانیه های عجول تند
بیهوده می دود
جایی میان زمین پر از خاک و آب و دود
جایی میان آهن و سیم و خطوط دور
گم مانده هستی انسان ز مرز نور...
پیچیده در حلزون سکوت عشق
جامانده در جریان صدا سکوت
لب ها ز تشنگی اندیشه مرده اند
پاها ز مکررات بدیهی شکسته اند
اینجا همیشه همیشه است
اینجا هوای واژه ی تازه فسرده است